معنی آخرین امپراتور
حل جدول
برنده جایزه اسکار بهترین فیلم در سال 1987 میلادی
امپراتور 124ژاپن
هیروهیتو
امپراتور گورکانى
اورنگ زیب
لغت نامه دهخدا
امپراتور. [اِ پ ِ] (لاتینی، اِ) عنوان سرداران روم قدیم. (فرهنگ فارسی معین). در روم سپهسالار قشون را امپراتور میخواندند. و در روزگاران بعد چون قیاصره ٔ روم فرماندهی قشون را هم داشتند این عنوان با عنوان قیصر توأم گردید. (ایران باستان پیرنیا ص 2345). قیصر، عظیم الروم: مجروحین با وجود رنجی شدید راضی بودند و آنتونیوس را قسم میدادند که مراجعت کرده برای آنان خود را زحمت ندهد بعد او را امپراتور خود خوانده میگفتند... (ایران باستان ص 2361). || پادشاه مقتدر و مستقل و صاحب تاج و تخت که بر ممالک و نواحی سلطنت کند. (از ناظم الاطباء) (ازفرهنگ فارسی معین). شاهنشاه. (فرهنگ فارسی معین).
آخرین
آخرین. [خ ِ] (ص نسبی) بترکیب فارسی بمعنی پسین و واپسین. ج، آخرینان: آخرین نفس، آخرین لحظه.
آخرین. [خ َ] (ع ص، اِ) ج ِ آخَر. دیگران.
آخرین. [خ ِ] (ع ص، اِ) ج ِ آخِر. بازپسینان.
فرهنگ معین
عنوان فرمانروایان روم قدیم، شاهنشاه مقتدری که بر قلمروهای وسیعی سلطنت کند. [خوانش: (اِ پِ) [فر.] (اِ.) = امپراطور: ]
فارسی به انگلیسی
Emperor
فارسی به عربی
امبراطور
فرهنگ فارسی هوشیار
فرهنگ واژههای فارسی سره
شاهنشاه
مترادف و متضاد زبان فارسی
امپراطور، امیر، پادشاه، خدیو، خسرو، سلطان، شاه، شاهنشاه، ملک
فارسی به آلمانی
Broetchen, Emperor [noun]
معادل ابجد
1711